دسته بندی: غذای ایرانی
روزی روزگاری در شهر تاریخی قزوین، خانمی به نام زهره زندگی میکرد. او به آشپزی علاقه وافری داشت و قیمه نثار، غذای سنتی شهرش، یکی از افتخارات او بود. این غذا با ترکیبی از برنج، زعفران، گوشت و مغزها تهیه میشد و هر قاشق آن پر از عطر و طعم ناب ایرانی بود.
هر سال، در آستانهٔ جشنهای محلی، زهره یک جشن خانوادگی بزرگ ترتیب میداد و دور سفرهای با قیمه نثار دستپخت خودش، همه عزیزانش را دور هم جمع میکرد. یکی از آن سالها، او برای برجستهتر کردن طعم این بشقاب، تصمیم گرفت که از زعفران مرغوبی که از مشهد تهیه کرده بود، استفاده کند. زعفران نه تنها به غذا عطر و طعم بینظیری میداد، بلکه باعث میشد تا رنگ غذا همچون طلای درخشانی بدرخشد.
اما در همان روز جشن، زهره متوجه شد که بخشی از مغزها، که برای تزیین روی برنج آماده کرده بود، به واسطه بارانهای شدید اخیر، دچار رطوبتشدگی شدهاند و کیفیت خوبی ندارند. در همین حین، مادر بزرگش که همیشه از حکمتهای قدیمی سخن میگفت، به او پیشنهاد کرد به جای مغزهای سنتی، از اندکی زرینه خشک، که در گوشهای از آشپزخانه داشتند، استفاده کند.
زهره که نمیخواست طعم و اصالت قیمه نثار را تغییر دهد، با موافقت با آن ایده توانست ترکیبی متفاوت و حتی خوشبوتر به دست آورد. این تغییر کوچک، نه تنها زیبایی خاصی به ظاهر غذا افزود، بلکه ذائقه همه مهمانان را هم تحت تاثیر قرار داد.
پس از پایان جشن، همه با لذت از این غذای منحصربهفرد یاد کردند و زهره دریافت که در سنتها همیشه جایی برای نوآوری وجود دارد، به شرط آنکه عطر و طعم اصیل حفظ شود. قیمه نثار آن روز، به نمادی از همبستگی و نوآوری در کنار حفظ اصالت تبدیل شد؛ داستانی که زهره با افتخار برای نسلهای بعدی خانواده نقل میکرد و همه را به امتحان جسورانه طعمهای جدید تشویق میکرد.
این قصه از آن پس در ذهن همگان باقی ماند و زهره توانست با تلفیقی از سنت و خلاقیت، محصولی بیهمتا خلق کند که به یکی از محبوبترین غذاهای جشنهای خانوادگی تبدیل شد.